سپیناسپینا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

مهر وآبان ۱۴۰۲

سلام دخترم.نمی دونم با تاریخ ایران باید بنویسم یا اینجا چون گاهی تاریخ ایران و یادم میره مثل الان که نمیدونم دقیق چندم آبان ماهِ🙁. امروز پنج شنبه بود و الان دیگه تو ایران جمعه ست.اگه اشتباه نکنم ۱۲ آبان. اول با چند تا عکس از اولین هالوین که اینجاییم شروع می کنم. با این سبد خالی رفتی بیرون. و با این سبد پر برگشتی خونه، اولش با خجالت می رفتی ولی بعدا دیگه می رفتی و happy Halloween 🎃  هم می گفتی. بابعضی از دکورها خیلی ترسناک بود.این یکی از خوبهاش بود. خیلی برام جالب بود که مسن ترها خیلی بیشتر استقبال می کردن و با ظرف کندی منتظر بودن یا داخل خونه یا بیرون نشسته بودن. البته بگم که این مراسم و خودمون ه...
12 آبان 1402

شهریور ۱۴۰۲

چهارشنبه ۱۵ شهریور.سلام دخترم ببین اوضاع چطور شده که دیگه چند ماه یکبار میام می نویسم من که قبلا روزانه و گاهی هفتگی می نوشتم الان شده ماهانه دلیلشم فقط مشغله ست. عزیزم یکماهی میشه که داری میری مدرسه چون اینجا از ۳ آگوست که فکر کنم ۱۵ مرداد بود مدرسه ها باز شد و یکماهی هست که مشغولی. منم که از آوریل فکر کنم اردیبهشت بود که وارد یک مدرسه ی مونته سوری شدم و بعد از دو هفته دوره الان کلاس خودم و دارم و الانم سر کلاسم که دارم برات می نویسم ولی زمان استراحتمه. بابا دو ماهی پیشمون نبود و الان حدود ده روزه که دوباره برگشته وای خیلی دلتنگش بودیم و از وقتی برگشته فهمیدیم چقدر حضورش ضروریه کنارمون.تو مدتی که بابا نبود با من می اومدی سر کار و ب...
15 شهريور 1402

مهاجرت

شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲.سلام عزیزم بالاخره تونستم بیام و برات تا جاییکه ذهنم یاری می کنه بنویسم. روز ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۷/۵ صبح من و شما برای اولین بار بدون بابا سوار هواپیما شدیم و ایران و به مدت نامعلوم ترک کردیم به مقصد استانبول و از اونجا به آمریکا 😢. لحظه ی جدایی خیلی سخته ولی با یه عالمه انرژی و هدف های جدید راهی سفر شدیم که الان سه ماه ازش می گذره و خدا رو شکر چالش ها رو یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم🤗.الانم دو ماهی میشه که بابا پیشمونه. وقتی وارد شدیم بعد از یک هفته وارد مدرسه شدی اسم مدرسه ت Vickery Creek هست و معلمهات Mrs verni,sailo&Wilson برات مینویسم که اولین معلم هات و یادت نره.دیروز آخرین امتحان و که ریاضی بود...
16 ارديبهشت 1402

بهمن ۱۴۰۱

سلام سلام بعد از مدتها دوباره اومدم اول بگم امروز دوم بهمن ماهِ.تو ماه گذشته چندین اتفاق افتاد اول از همه عمل کردن چشمهام بود و مورد بعدی هم گرفتن خونه و بلیط و سفر مجدد به امریکاست که البته اگر خدا بخواد عزممون و جزم کردیم که تا یه مدت طولانی بمونیم. از ماه گذشته شروع به بستن چمدان کردم و همچنان ادامه داره و خیلی دوباره هیجان زده و علاقه مندی که داری برمی گردی و هنوز به هم کلاسی هات اعلام نکردیم و قراره هفته ی بعد بگیم.البته اینم بگم که این روزا همش به دلایل مختلف کلاس ها آنلاین برگزار میشه . این برای چندمین باره با ذهنی پر میام برات بنویسم ولی همین که شروع به نوشتن می کنم جمله ها یکی یکی از ذهنم پر می کشن شاید بخاطر مشغله های زیادیه ...
2 بهمن 1401

از تیر ماه 1401 تا آبان...

۱۴۰۱/۸/۲۶ پنج شنبه.سلام دخترم حدود پنج ماهی میشه که برات چیزی ننوشتم ،دلیلش این بود که خیلی مشغله داشتیم. اول اینکه از ۱۵ تیر تا ۲مهر ایران نبودیم و بالاخره بعد از مدتها تلاش برای مهاجرت موفق به گرفتن ویزا شدیم و تونستیم بعد از یکماه موندن تو ترکیه به دلیل تعطیلی سفارت به مدت ۱۰ روز (برای عید قربان)و چالش هایی که داشتیم بریم آمریکا. بعد از یکماهی که پر از دلشوره گاهی ناامیدی،خستگی از شرایط و محیط بود ولی با صبر و تحمل سه تامون به نتیجه رسید و یادمه روزی که رفتیم پستخونه برای گرفتن پاسپورت ها سه نفری رفتیم و زود برگشتیم و با دیدن ویزا خستگی و بلاتکلیفی اون یکماه از تنمون بیرون رفت و بی صبرانه منتظر بودیم برسیم هتل و بلیط برای مقصد بعدی ...
22 تير 1401

تولد ۹ سالگی

۱۴۰۱/۲/۶ سه شنبه.سلام دختر بلای من تولدت مبارک عزیزم.دیگه ۹ ساله شدی و واسه خودت خانمی شدی برات بهترین ها رو آرزو می کنم. دیروز واسه تولدت بردیمت بیرون و یه تولد سه نفره گرفتیم از اونجایی که سورپرایز و دوست داری با بابا رفتید رستوران و منم رفتم کیک و گل گرفتم و می خواستم با شمع روشن رو کیک بیام پیشت که من و دیدی ... نمی دونم چرا عکست و نمی تونم آپلود کنم🤔 دوشنبه ی گذشته برای کاری نبودیم و مجبور شدیم نریم مدرسه و جمعه هم برگشتیم بعدا توضیحاتش و می نویسم.
6 ارديبهشت 1401

۱۴۰۱

سلام ،سال نو مبارک دختر گل😍.امیدوارم امسال بعد از کلی ناملایمات و ناراحتی در سال گذشته سال خوبی برای همه و خانواده ی ما هم باشه و ناراحتی و غصه و بلا از همه ی خونه ها مخصوصا کسانی که بچه تو خونه دارن دور باشه🙏. پنج شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۱.امسال سال ببر و زمان تحویل سال ساعت ۷ وفکر کنم ۴ دقیقه بود(مطمئن نیستم).از دو روز مونده به سال تحویل هفت سینمون و با هم چیدیم و چون پارسال مامان حال خوبی نداشت و زمان سال تحویل سر خاک خاله بودیم امسال کلی برنامه ریزی کردی و خوشحال بودی و همش لباس عوض میکردی و ازم می خواستی که عکس بگیرم بعدا عکسات و برات میذارم. روز شنبه ۲۸ اسفند عصر با بابا رفتیم و برات سیم کارت گرفتیم چون من خیلی مخالف بودم و شما هم تمای...
4 فروردين 1401

دی ۱۴۰۰

۱۴۰۰/۱۰/۲۴ سلام دخترم.ماه گذشته خیلی سعی کردم بیام برات چند تا عکس یلدایی بذارم ولی نمی دونم چرا هر کاری کردم آپلود نمیشد🙄البته الانم نمی تونم یه سری چیزا تغییر کرده منم چون دیر به دیر میام هنوز نتونستم خودم و با این شرایط عادت بدم و مثل اینکه از قافله جا موندم🤔 روزها مثل برق و باد داره میگذره و از اول هفته تا چهارشنبه برنامه مون تکراری و یکنواخته از صبح تا ظهر تو کلاسیم ،شنبه و سه شنبه هم حضوری میریم مدرسه و آخر هفته ها هم با یک پیاده روی و گاهی اوقات رفتن به خرید یا رستوران سعی می کنم یه تنوعی بدم ولی واقعا خودم هم به شرایط خونه نشینی عادت کردم و برام جایی رفتن مشکل شده،ولی تو دو ماه گذشته یکی از تشویقی هایی که خودت به خودت میدی رفتن به...
24 دی 1400

آذر

سلام عزیزم ساعت ۱۱شب ۱۸ آذر ماه و پنج شنبه ست.هفته ی گذشته همین موقع ها عمه ویدا برگشت و چقدر دلتنگ بودی و بهونه گیری می کردی.تو مدت زمانی که عمه اینجا بود چند باری باهاش رفتی بیرون و دو شب هم اومد پیشت خوابید و تا دیر وقت بیدار بودید و با هم می گفتید و می خندیدید.از آذر ماه دو روز در هفته شنبه و سه شنبه حضوری مدرسه ایم البته شما فقط سه شنبه کلاس داری و شنبه رو چون من کلاس دارم میایی در غیراینصورت تنهایی،فکر می کنم اینجوری از روزمرگی یکمی خارج میشیم خدا کنه به خیر بگذزه🙏من و بابا چهارشنبه ی پیش واکسنمون و زدیم اونروز با عمه رفتی فروشگاه و پیاده روی و وقتی هم ما کارمون تموم شد اومدیم دنبالتون ناراحت شدی که خلوت دو نفره تون چهار نفره ش...
18 آذر 1400

آبان ۱۴۰۰

۱۴۰۰/۸/۲۵ بامداد سه شنبه.ساعت نزدیک به ۱ و من اومدم تا برات بگم از اینکه روزامون چطور داره مثل برق و باد می گذره ،گذر زمان و اینکه چطور صبح ظهر میشه و ما هر کدوم یه طرف خونه تو کلاسیم و بعد از اون چطور شب میشه رو اصلا متوجه نمیشیم .کلاس هامون مثل سابق ادامه داره و تو این مدت فقط یک روز مجبور شدیم دوتایی بریم مدرسه و اونجا کلاس داشته باشیم اونم چون تو خونه نتمون قطع میشد😢. متاسفانه تو یک ماه و نیم گذشته درد چشمت بهتر نشد و رفتیم پیش دکتر جراحت برای چک آپ و برات داروهای تقویتی نوشت و گفت طبیعیه و به من گفت به جات تو کلاس باشم و درس و برات توضیح بدم که کمتر سرت تو تبلت باشه ولی من نمی تونم و کلاس دارم،داروت و اینجا پیدا نکردیم و دیروز ع...
25 آبان 1400