دی ۱۴۰۰

۱۴۰۰/۱۰/۲۴ سلام دخترم.ماه گذشته خیلی سعی کردم بیام برات چند تا عکس یلدایی بذارم ولی نمی دونم چرا هر کاری کردم آپلود نمیشد🙄البته الانم نمی تونم یه سری چیزا تغییر کرده منم چون دیر به دیر میام هنوز نتونستم خودم و با این شرایط عادت بدم و مثل اینکه از قافله جا موندم🤔

روزها مثل برق و باد داره میگذره و از اول هفته تا چهارشنبه برنامه مون تکراری و یکنواخته از صبح تا ظهر تو کلاسیم ،شنبه و سه شنبه هم حضوری میریم مدرسه و آخر هفته ها هم با یک پیاده روی و گاهی اوقات رفتن به خرید یا رستوران سعی می کنم یه تنوعی بدم ولی واقعا خودم هم به شرایط خونه نشینی عادت کردم و برام جایی رفتن مشکل شده،ولی تو دو ماه گذشته یکی از تشویقی هایی که خودت به خودت میدی رفتن به یک مالِ که تو یه طبقه ش رستوران و کافی شاپِ و اونجا با لذت غذا یا دسر می خوری و البته وقتی عمه ویدا بود اون بنده خدا رو هم چند باری کشوندی اونجا.

دو روز پیش چهارشنبه بعد از مدتها خونمون شلوغ شد با اومدن خاله فاطی و خاله زهرا و شوهراشون و البته آندیا،که حسابی باهاش سرگرم شدی و بعد از مدتها چند ساعتی تو اتاقت سرگرم بودی و کاری به من نداشتی.چون از وقتی خونه نشین شدیم همش با من حرف داری و وقتی درس و کلاس نداریم همش دلت میخواد باهام حرف بزنی🤭

از اول هفته ی گذشته امتحانات شروع شده و فردا امتحان ریاضی داری الانم همش می گی مامان خوابم نمیبره چیکار کنم؟منم گفتم گل های تو باغ و بشمار تا خوابت ببره😁