سپیناسپینا، تا این لحظه: 11 سال و 12 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

اردیبهشت ۹۸

۹۸/۲/۴چهارشنبه. دختر ماهم! باور کن ماه‌هاست زیباترین جملات را برای امروز کنار میگذارم، امشب اما همه ی جملات فرار کرده‌اند از شوق این شب عزیز، همین طور بی وزن و بی هوا تولدت مبارک . عزیز دلم بعد ازنزدیک به دو هفته کار بالاخره امشب تا حدودزیادی کارای جشن تولدت انجام شد،اول از همه لباس و تاج سرت بعد گیفت،وسایل تزئین(البته بگم همه رو با عشق خودم برات انجام دادم که عکساش و میزارم)،سفارش کیک و...قراره جشن تولدت هفته ی دیگه روز یکشنبه تو مهد برگزار بشه و دلم میخواد خیلی بهتون خوش بگذره.از مدیر مهد خواستم که از گروه موسیقی وقت بگیره تا اون روز کلی شاد باشید و با دوستات لذت ببری.به امید تولد ۱۲۰سالگیت نازنینم. ۹۸/۲/۲۱ شنبه.سلام خانوم زیبا تازه ،وق...
4 ارديبهشت 1398

بهار ۹۸

۹۸/۱/۸ پنج شنبه. گاهی برای زندگی کردن عجله داریم، برای تمام شدن امروز و شروع فردا و یادمان میرود زندگی همین الان است. امیدوارم از هر لحظه زندگی لذت ببرید، از پس سختی‌ها به راحتی بربیایی، و شوق و امید برای فردا داشته باشی. امیدوارم با لبخند سال کهنه را بدرقه کنی و با امید و لبخند به استقبال سال جدید بروی. لحظه لحظه زندگیت به رنگ امید و به طعم عشق 🌸🍃🌸 سال نو مبارك 🌸🍃🌸 🌿 سالى سرشار از موفقيت و پيروزى برایت آرزومندم. 🌿 سلام دختر عزیزم از خدا میخوام زمانی که داری این پست و می خونی حال دلت خوب باشه و سلامت باشی 🙏.چند روزی از سال جدید میگذره و کمتر از یکماه هم به تولد ۶سالگیت مونده،امسال به قول بابا سال استقلال شماست چون دیگه از مهرماه رسما...
8 فروردين 1398

اسفند ۹۷

دوشنبه ۹۷/۱۲/۶.سلام زیبای مادر از ظهر که از مهدت اومدی نمیزاری مامان هیچ کاری بکنه و همش داری به مامان لطف می کنی .قربون اون دل مهربونت برم فردا روز مادره و شما الان صندلی گذاشتی و داری سر ظرفشویی ظرف های ناهار و می شوری و برام بالش و پتو آوردی می گی برو استراحت کن این همه شما من و خوشحال کردی الانم نوبت منه🤗.نمی دونی با این کارات چقدر دلم داره قنج میره و به داشتنت به خودم می بالم که اینقدر حواست به همه چی هست و دختر فهمیده ای هستی و قدر کارایی که برات می کنیم و می دونی. به گفته بابا کلی برام برنامه ریزی کردی و مثل اینکه برام دستبند درست کردی و قراره برام شعر بخونی و...کلی اشک مامان و در بیاری چون چند روز پیش حواست نبود و شعر مادر و داشتی زم...
6 اسفند 1397

بهمن ماه ۹۷

سه شنبه ۹۷/۱۱/۳۰.امشب آخرین شبه بهمنه و من تونستم تو این لحظه های آخر که کمتر از ۴ساعت دیگه به پایانش مونده بیام و برات در مورد این ماه بنویسم،چون متاسفانه وبلاگت شده ماهنامه چون دیگه وقت چند بار نوشتن در ماه و ندارم 😯.تو این ماه یه کار خیلی بزرگ و همکاری کردی و موفق به انجامش شدیم اونم شستشوی گوشهات بود که برای اولین بار بود که انجام میدادیم و خیلی استرس داشتم چون تو تابستون هم یکبار سعی کردم ولی خیلی بی تابی کردی و راضی نمی شدی که قطره بریزی چون گوشهات کیپ میشد و خونه رو میذاشتی رو سرت و این شد که تا به الان طول کشید .علت شستشو هم بنا به تشخیص دکتر بود و تو دو روز انجام شد یکی ۱۹بهمن و اون یکی ۲۱بهمن و این غول از جلومون برداشته شد😊. خیلی و...
30 بهمن 1397

دی ماه۹۷

۹۷/۱۰/۲۹ شنبه.سلام دختر قشنگم حدود یکماه و نیمی میشه که برات ننوشتم از آخرین باری که برات نوشتم گفتم که برای اردکت غذا درست می کنی هنوز ادامه داره و هر چیزی رو که می بینی با قیچی ریز می کنی و به قول خودت آشغال پلو درست میکنی🤣 .خلاصه که تمیز کردن خونه شده کار هر روز مامان اگه قبلا چند روز یه بار جارو می کشیدم الان باید هر روز این کار و انجام بدم😥.تو این مدت شب یلدا رو در پیش داشتیم که برنامه مون با خاله شیما و عمو علی بود و از عصربرای شام رفتیم بیرون و عمو علی هم زحمت کشید باهات کلی بازی کرد و این شب و برات دلچسب تر کرد و تا آخر شب می گفتی مامان خیلی خوش گذشت من فکر نمی کردم عمو علی اینجوری باشه😊.از اتفاقای دیگه که یادم اومد نامزدی امیر بهادر ...
29 دی 1397

آبان و آذر ۹۷

۹۷/۹/۱۰ شنبه .سلام گل دخترم الان که دارم می نویسم یک ساعتی شده که خوابیدی البته امشب یکم دیر خوابیدی ولی چون صبح باید بیدار بشی معمولا۹ ،۹/۵ می خوابی . سپینا جونم این روزا ماشالا خیلی انرژی داری و بریز و بپاشت خیلی زیاد شده البته خودت هم کمک می کنی ها ولی خوب بیشتر سعی میکنی اتاق خودت و مرتب کنی اگه جای دیگه رو بهم بریزی خیلی اهمیت نمیدی😮.الان دو سه هفته ای می شه واسه خودت تو سالن چادر زدی اومدی پیک نیک😀 و اطراف چادر به قول خودت سطل زُواله ( سطل زباله )گذاشتی و استخر و حیاط و...درست کردی و وقتی می گم دیگه جمعش کن می گی نه مامان خونه ی اردکمه🦆 ،حالا این که چیزی نیست تازه براش غذا هم درست می کنی ،بگو باچی؟؟😣با هر چیزی که بتونی چه با دست چه با ...
11 آذر 1397

پرحرفی😀

۹۷/۷/۱۰ سه شنبه.سلام مامان جونم امشب اومدم برات موردی رو بنویسم که من و یاد زمانی که خودم کلاس پنجم ابتدایی بودم انداخت. امروز عصر طبق معمول سه سنبه ها که کلاس زبان داری بردمت کلاس و نشستم تا تموم بشه که با هم برگردیم چون خیلی خسته بودم ( از صبح رفته بودم بهشت زهرا تشییع جنازه ی آقا حقیقت خدا بیامرز😔 )وقتی کلاستون تموم شد به قول خودت تیچرتون به من و مامان النا ( هم کلاسیت ) گفت سر کلاس شیطنت می کنید و حرف می زنید ولی با این وجود خیلی خوب و عالی درس رو یاد می گیرید و از ما خواست باهاتون صحبت کنیم. منم وقتی ابتدایی بودم سر کلاس معلمم دفترم و خواست وقتی دادم بهش بهم یه صفر داد با توجه به اینکه شاگرد ممتاز بودم و زیرش نوشت به علت پرحرفی🤣.امروز ...
10 مهر 1397