سپیناسپینا، تا این لحظه: 11 سال و 4 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

بهمن ۹۹

1399/11/13 22:53
نویسنده : فرشته
152 بازدید
اشتراک گذاری
۱۳ بهمن و دوشنبه.سلام عزیزم الان که دارم می نویسم برات از دو هفته ی گذشته سه تا ازدندون  هات و کشیدی😷.چون دو هفته ی قبل چهارشنبه دقیقا روزی که کنفرانس داشتی و قرار بود مثل یه معلم تو کلاس آنلاین درس هدیه ها رو تدریس کنی از دندون درد گریه می کردی وقتی گفتم به خانم بگم کنسلش کنه گفتی نه انجام میدم و تحمل می کنم.خلاصه با تمام دردی که داشتی تدریس کردی و کم کم بی قراری ها شروع شد،چون خودم کلاس داشتم زنگ زدم بابا اومد بردت پیش دکتر شهرام تا کلاسم تموم شد به بابا زنگ زدم که ببینم چه خبر گفت بیا که ریشه ی دندون مونده و باید لثه باز بشه با کلی استرس اومدم که دیدم زیر دست دکتر داری ناله می کنی😯.بدترین لحظه ی عنر یه مادر زمانیه که بچه ش درد و مریضی داشته باشه خلاصه بعد از یک ساعتی که دکتر همش بی حسی میزد و رو لثه کار می کرد بالاخره سه تا ریشه رو که تکه تکه شده بود از لثه کشید بیرون .بمیرم برات وقتی رفتم برات بستنی و...بگیرم به تجویز پزشک، تو اون فاصله با بابا که اومده بودی خونه بخاطر دردی که کشیده بودی دیدم تو اتاق مامان خوابت برده بعد از یکساعتی که بیدار شدی صورتت ورم کرده بود و تا چند روز انگار آبنبات گوشه ی لپت بود.

از همون روز استرس داشتی که مبادا بقیه ی دندون ها هم همینجوری باشه هر روز یکی از دندون هات و نشون می دادی و می گفتی این درد می کنه تا اینکه سه روز پیش ،جمعه ظهر رفتیم یه کلینیک شبانه روزی که قبلا اورژانسی دندونت درد می کرد و برده بودمت و خوشبختانه همون خانم دکتر مهربونی که قبلا دندونت و عصب کشی کرده بود اونروزم بود بعد از مشورت باهاش گفت بهتره دیگه کشیده بشه این شد که روز جمعه هم یکی دیگه از آسیاب ها کشیده شد.دندون منم نیاز به ترمیم داشت منم کارم و انجام دادم و دوباره برای امروز وقت داشتیم که سومین دندونت و کشید و منم کارای دیگه ای داشتم که باید برام انجام می شد حالا فردا هم من باید برم و دوست داری یه دندون دیگه هم کشیده بشه ولی من گفتم هر زمان دندون درد شدی می کشیم.

تو ماه گذشته من ۱۸ دی وقت ارتوپد داشتم باهم رفتیم خونه ی خاله افسر ، که متاسفانه حال خاله از چهارشنبه که ما رسیدیم تا جمعه که برگشتیم خوب نبود دیگه عصر جمعه دایی مجید و خاله فاطی و خاله زهرا هم اومدن و خاله افسر اومد خونه ی خاله فاطی و از اونجا بعد از سه روز رفتن شمال و تا الان اونجا هستن و خدارو شکر خیلی خاله روبراه شده .

تو ماه گذشته یه روز تو کلاس آنلاین صبحانه ی سلامت داشتین.👇

اینم عکس دو روز بعد از روزی که دندونت و کشیدی و گفتی آندیا رو دعوت کن👇.

کاردستی گوی برفی ،واسه دیروز تو کلاس آنلاینه👇.
پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

خاله ی مهربونخاله ی مهربون
15 بهمن 99 6:09
😉 به به غذا