سپیناسپینا، تا این لحظه: 11 سال و 12 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

بهمن ۹۸

1398/11/1 20:08
نویسنده : فرشته
504 بازدید
اشتراک گذاری
۹۸/۱۱/۱سه شنبه.سلام عزیزم،دختر مهربون مامان همدمم چقدر خوبه که هستی❤.

تو ماه گذشته تعطیلات فراوون به علت آلودگی هوا   داشتیم و تو خونه بودیم و از ترس هوای بد بیرونم نمی رفتیم همین تعطیلات باعث شد که مدرسه تا الان دو تا پنج شنبه براتون کلاس بزاره ،پنج شنبه ی گذشته صبح وقتی بیدار شدی گفتی سرم درد می کنه دستم و گذاشتم رو پیشونیت دیدم یکم داغی بهت استامینوفن دادم و بردمت مدرسه چون زمان کوتاهتری نسبت به روزای عادی کلاس داشتی از ۸/۵ تا ۱۲در صورتیکه روزای عادی از۷/۵تا۱/۴۵مدرسه ای ...خلاصه ظهر که اومدی دیدم چشمات بی حاله و نشون به اون نشون که ۳روز افتادی و همش تب داشتی و خوابآلود بودی و بی اشتها .تبت و کنترل می کردم و سه شب خواب درست نداشتم شنبه هم نذاشتم بری مدرسه و رفتم تکالیفت و گرفتم آوردم خونه انجام بدی یکشنبه هم مدرسه بخاطر بارش برف تعطیل بود و استراحت کردی دیروزم نرفتی ولی امروز وقتی دیدم بهتری راهیت کردم و رفتی الانم خدا رو شکر خوبی و هنوز دارم داروهات و بهت میدم چون دیشب بردمت دکتر و گفت به خوردن دارو ادامه بدی چون این ویروس سمجه و یکم طول می کشه تا خوب بشی و منم چون دو هفته ی دیگه مسافریم حسابی پیگیرم که حالت خوب بشه بعد در مورد سفر هم میگم که کجا و چرا این موقع تو سرما وسط درس شما🤔

چهارشنبه۹۸/۱۱/۳۰.دومین سلام تو پست بهمن ماه به دخترم خیلی خلاصه در مورد سفرمون میگم تا بعد بیام کامل بنویسم،ما روز جمعه ۱۱بهمن پروازمون بود به ترکیه و پنج شنبه ۱۷هم برگشتمون بود که این سری خیلی پابهپای مامان بیرون بودی و در همه زمینه ای باهامون همکاری کردی 😉
خودت تنهایی رفتی با پاسپورت برای زدن مهر خروج😁این یعنی بزرگ شدنت که بالاخره از مامان فاصله گرفتی و متوجه شدی اینقدر بزرگ شدی که خودت باید گاهی به تنهایی بعضی کارها رو انجام بدی.

تو هواپیما هم با اینکه دو ساعتی تو پرواز بودیم خانم بودی و سر خودت و با کتاب و نقاشی و...گرم کردی.

اینم بگم که خودت مسئول چمدون خودت بودی و حمل میکردی که خیلی کمک حال من و بابا بودی و حتی گاهی وقتی خسته میشدی هم حاضر نبودی ما بهت کمک کنیم و می گفتی من دوست دارم خودم بیارم.یه چند تا از عکسایی که نمونه ای از شیطنت هاته☺.تو این مدت که سفر بودیم مامان بهت درس میداد و تمام تکالیفت و انجام میدادی و از همکلاسی هات جا نموندی خدا رو شکر.
روز جمعه ۲۵بهمن برای اولین بار بردمت سینما واقعیت اینه که من خودم سینما رو به خاطر صدای بلند و بعضی شرایط دوست ندارم چون سردرد می گیرم ولی خودم و جمع و جور کردم ‌و سانس ۱۱صبح و فیلم تورنادو رو با هم رفتیم و تجربه کردی اینم بگم که خودت هم خسته شده بودی از یکجا نشستن😁از بس ماشالا همش جنب و جوش داری.

منتظر شروع فیلم👇

روز شنبه هم روز مادر بود و از چند روز قبل از من می پرسیدی کی روز مادره؟؟!!
نگو برام نقاشی کشیدی و کارت پستال درست کردی و با خط خودت برام جملات زیبا نوشتی،خوب طاقت نیاوردی و زودتر بهم دادی و منم کلی خوشحال شدم دورت بگردم مهربون❤.

اینا کاراییه که برام درست کردی👇 با آشغال تراش گل درست کردی و...💐دیدم همش از بابا عکسم و میخوای بعدا فهمیدم برای این کار می خوای،عاشقتم یکی یدونه❤.
توی همشون عشق موج میزنه جمله ی" مامان دوستت دارم "دل آدم و میلرزونه💖.

حالا برات بگم از دیروز که اولین کارنامه ت و باید می گرفتم☺تو مدرسه یه جلسه ی یکساعته هم بود .از شب از من می پرسیدی مامان کفش چی می پوشی منم گفتم پوتین هام و بی خبر از همه جا🤔.
جلسه طبقه ی بالای مدرسه بود که چون فرش شده ست باید کفش ها رو در می آوردیم بعد از اتمام جلسه داشتم با معاون که هم دوست و هم همکار سابقم هست می اومدم چشمم به کفشم که تو جاکفشی بود افتاد و دیدم یه کاغذ لوله شده داخل کفشمه به شوخی به خانم هاشمی گفتم برام تو کفشم نامه گذاشتن اصلا فکرش و نمیکردم که با این تصویر روبرو بشم.فدای اون قلب مهربونت بشم من با عجله برام نقاشی کشیده بودی و این جمله ی زیبا رو برام نوشته بودی خانم هاشمی گفت خستگیت در رفت؟اینقدر خوشحال شدم در حال پوشیدن کفشم بودم که دیدم اومدی سرک کشیدی ببینی هستم یا نه محکم بغلت کردم🤗
قبلش هم که کارنامه ت و دیده بودم و دیگه نگم از خوشحالیم😊😊😊😊
اینم تصویر اولین کارنامه( البته قبلا هم کارنامه داشتی تو پیش دبستانی ولی این کارنامه ی یک محصله که داره بطور جدی آموزش خواندن و نوشتن می بینه)

عزیز دلم آرزوم اینه که همیشه موفق و شاد باشی و همیشه تو زندگیت برای انجام کارهای مثبت مصمم باشی و پشتکار داشته باشی🙏.
پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)