سپیناسپینا، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

پاییز ۹۸ ( لق شدن اولین دندون )

1398/7/1 20:32
نویسنده : فرشته
272 بازدید
اشتراک گذاری
۹۸/۷/۱دوشنبه.یه سلام پاییزی به دختر بهاری خودم فدات بشم که راه میری تو خونه و می گی مامان خیلی هیجان زده ام ،باورم نمیشه که دارم میرم مدرسه😊.خیلی برات خوشحالم که مدرسه رو دوست داری.همین الان که دارم برات می نویسم علتش خبریه که فهمیدم 🤔الان ساعت ۸شبه چند دقیقه ی پیش رفتی مسواک بزنی که برای خواب آماده بشی ،صدام کردی که مامان داره دندونم خون میاد منم گفتم مسواکت و آروم بزن و مدتش و کوتاه ترش کن اومدی بیرون گفتی مامان چرا دندونم اینجوریه گفتم بهم نشون بده کدوم دندونته که تا دست زدم فهمیدم اولین دندونت لق شده😃 نمیدونم به چه دلیل خوشحال شدم شاید یدفعه پیش خودم فکر کردم داری بزرگ میشی 😍.الان اینقدر خوشحالی که نگو داری تو خونه غلت میزنی و میگی میشه به معلمم بگم؟؟به دوستام چی؟؟میدونی چیه یاد اون زمان خودم افتادم که وقتی دندونم لق میشد چه عذابی می کشیدم واسه اینکه نه می تونستم چیزی گاز بزنم بعدم هنوز دندونم نیفتاده بود از زیرش یه دندون دیگه در می اومد و مجبور میشدم برم دندون پزشکی و دندونی که هنوز محکم بود و بکشم😣.

خوب حالا یه چیز جالب بگم برات که روز جشن مدرسه یعنی ۳۰ شهریور وقتی صبح از خواب بیدار شدی هنوز هوا کاملا روشن نشده بود  که این زمان رو خیلی دوست داری که دیشب گفتی مامان میشه هنوز هوا تاریکه من و بیدار کنی😄خوب از اونجاییکه ساعتها یکساعت عقب کشیده شده امروز که بیدار شدی با اینکه ۶بود ولی هوا روشن بود و گفتی چرا من و زودتر بیدار نکردی آخه دختر از ۵صبح بیدارت کنم که چی؟؟مگه انرژی برات میمونه دیگه؟؟فکر می کنم دلیل اینکه این زمان و دوست داری به این خاطره که چند بار این ساعت بیدار شدیم و رفتیم فرودگاه ،سفر این تو ذهنت مونده و خوشت میاد این زمان بیدار بشی.الانم به قول خودت اینقدر هیجان زده ای که پشت هم داری مثل صفحه ی سوزن خورده حرف میزنی و منم اصلا متوجه نمیشم چی دارم می نویسم.به خواسته ی خودت از دندونت عکس میزارم.



الان بهت گفتم تو اولین روز مدرسه ،اولین روز پاییز اولین دندونت لق شد.😍

شنبه۹۸/۷/۱۳.سلام دخترم الان که دارم برات می نویسم مدرسه ای😊و من و بابا دنبال کارامونیم بدون شما...
آخر هفته ی بدی داشتیم و اومدم برات اون و بنویسم ،عصر چهارشنبه با خوشحالی به پرنا خبر دادی که قراره بریم با هم باغ و کلی برنامه چیدی که چیکار کنید که بهتون خوش بگذره خلاصه وقتی قرارمون فیکس شد رفتیم و سه چهار ساعتی با هم بازی کردید که دیدم گریه کنون اومدی که مامان دندونم درد می کنه😣فکر کن عمو پیام و خاله ندا هم به یکی از دوستاشون گفته بودن که بیان و به محض رسیدن اونا بود و تازه چای ریخته بودم که بخوریم که دیدم خیلی بی تابی می کنی و فهمیدیم قضیه شوخی بردار نیست چون سر ما داد و هوار میکردی که چرا کاری نمی کنید؟؟؟؟من و بابا عذرخواهی کردیم و همه چیز و به عمو پیام و خاله ندا سپردیم و با سرعت خودمون و به اولین کلینیک شبانه روزی دندون پزشکی رسوندیم ولی گفتن با اطفال کار نمی کنیم😯فقط یکم برات اسپری سرکننده زدن،خوب این یعنی چی یعنی یه کودک باید زجر بکشه و کسی براش کاری انجام نده خلاصه چند جا دیگه هم رفتیم و همین حرف و زدن تا بالاخره آدرس یه جایی رو گرفتیم و تا اون لحظه همش گریه میکردی و می گفتی دارم از درد میمیرم😢تو بغلم خوابت برد وکمی دردت آروم شد از دندونت عکس گرفتن و دکتر گفت باید عصب کشی بشه و اگه همکاری می کنه شروع کنم وگرنه دندونش و می کشم و خواست باهات صحبت کنم ،دیگه باهات صحبت کردم و همش می پرسیدی درد داره؟؟منم گفتم درد داره ولی تو می تونی تحمل کنی و بعد از کلی سخنرانی کردن برات حرفی نزدی و خانم دکتر کارش و شروع کرد خیلی هم مهربون و دوست داشتنی بود و اول آمپول و قایم کرد ولی گفتم دختر من هیچ ترسی نداره و خیلی راحت کارت انجام شد و بهت جایزه هم دادن و کلی هم تعریف کردن و منم بهت افتخار کردم😍.ولی چه حس بدی بود درد کشیدنت و اینکه من و بابا نمی تونستیم کاری برات انجام بدیم بابا اینقدر ناراحت بود که با چنان سرعتی از اینطرف به اونطرف و دربدر دنبال دکتر بود😣در کل خیلی اذیت شدیم ولی شما بیشتر .خدا رو شکر بخیر گذشت و بالاخره کسی پیدا شد به دادمون برسه .خدا از همه مریضی رو دور کنه🙏.
وقتی رسیدیم باغ که مهمونای خاله ندا اینا رفته بودن و اون بنده خداها هم تنها مونده بودن پرنا هم خوابش برده بود شما هم کنار پرنا دراز کشیدی و خوابت برد ما هم یکساعتی به گپ و گفت نشستیم و جمع کردیم برگشتیم خونه.

یک شنبه۹۸/۷/۱۴.سلام به روی ماهت دختر کلاس اولی دیروز که برات نوشتم یادم رفت در مورد مدرسه ت بگم و اینکه چه کارایی می کنی،خدا روشکر هنوز با علاقه میری،صبح ۷/۵باید تو مدرسه باشی ،سر صف، تا ۱:۵۰ که بابا میاد دنبالت ولی فعلا خودم صبح ها میبرمت و معلمت و می بینم و بهم در مورد کارات و شیطنت هات و... می گه.ظهر که میایی همینطور یکریز برام تعریف می کنی و پشت هم می گی مامان ،مامان😥 دارم عادتت میدم که تا ۴تکلیفت تموم بشه که اگه خواستیم بریم بیرون نگران نباشم چون کارای مدرسه ت تو الویته📖.ساعت خوابت هم حول و حوش ۹ گاهی تا خوابا ببره یکربع تا نیم ساعتی طول میکشه بستگی داره به درصد خستگیت😴.گاهی توانجام تکالیفت از کلمه ی نمی تونم استفاده می کنی برای نوشتن نگاره ها که همون لوحه نویسیه زمان خودمونه📚این خیلی ناراحتم می کنه و شروع می کنم به  به به و چه چه که ناامید نشی و اعتماد به نفست و از دست ندی.این روزها هم میگذره و خاطره ش باقی می مونه😄.موفق باشی جوجه ی من❤❤❤❤.

۹۸/۷/۱۹جمعه.مبارکه مبارکه مبارکه افتادن اولین دندونت مبارک باشه دخترم دیروز عصر زمانیکه باغ بودیم و منتظر دوستت پرنا بودی دندونت و خودت کندی از بس بهش دست زدی😄
اینم یه عکس غولی از دختر بی دندون...
تلی که برای دیو تولدت درست کرده بودم و زدی😈😈😈


شنبه۹۸/۷/۲۰.

پنجره را باز می کنم تا کمی اکسیژن به دلم برسد ...
تا عطرِ پاییز ، حواسم را از نبودنت پرت کند ...
دلبندم !
این روزها تو با قدم های کوچکت ، اولین گام های بزرگ شدنت را بر می داری ...
و من هنوز برایم سخت است پذیرفتنِ این که تو بزرگ شده ای ،
دستِ خودم نیست عشق کوچک من !❤❤❤
ساعت هایی که نیستی ، خیالِ شیطنت های هر روزت دیوانه ام می کند ...
صدایِ خنده های کودکانه ات توی گوشم می پیچد ، بر می گردم ... و نیستی !
چقدر این خانه بدونِ تو ، به من نمی آید !
چقدر جایِ بچگی هایت دراین خانه خالی می شود وقتی نیستی ...
مرا ببخش که اینقدر جنبه ی نبودنت را ندارم !
قول می دهم به رویت هم نیاورم که لحظه های بدونِ تورا ... چند بار گریه می کنم ...
قول می دهم محکم باشم و هر روز صبح ؛
با لبخند به سمتِ کلاس درس ، بدرقه ات کنم ...
اجازه نمی دهم اینهمه دلتنگی و اضطرابِ من ، اشتیاق کودکانه ی تو را کور کند ... !
خوشبختی و سرفرازیِ تو تنها آرزویِ دل بی تابِ من است زیبایِ کوچکم !

اشک هایم را پاک می کنم .. تو را در ذهنم مرور می کنم ؛ که با کوله پشتی بر دوش ... چقدر دوست داشتنی همراه من قدم می زنی ... !
به آینده ات فکر می کنم ... و به خودم قول می دهم محکم باشم !
تو آرام آرام ... و با خیالی آسوده قدم هایت را بردار ...
من تمامِ مسیر را کنارت می مانم ...
نگران هیچ چیز نباش ، هرکار لازم باشد برای موفقیتت خواهم کرد !
کسی که عاشق باشد ؛ دستانش مانند دستان خدا معجزه می کند !
آنقدر می دانم که من برای تو ... قوی ترین موجودِ این جهانِ خاکی ام !
جانِ دلم !
تو گام هایت را بردار ...🌹🌹🌹
پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
1 مهر 98 23:09
مبارکه همه این اولینای قشنگ😍