سپیناسپینا، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

دختر باسوادم (آذر۹۸)

1398/9/6 22:30
نویسنده : فرشته
238 بازدید
اشتراک گذاری


۹۸/۹/۶ چهارشنبه.سلام دختر قشنگم،عشق کوچولوی من،منم دوستت دارم زیبای من.خیلی از خدا ممنونم و شاکر برای داشتنت ،نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی این اولین جمله ی ابراز عشق و احساست و دیدم "مادرم دوستت دارم" یه حس خوب که باعث جمع شدن اشک تو چشمام شد از خوشحالی 🤗مخصوصا با حرفهایی که دیروز تو جلسه ی اولیای مدرسه هم از خانومتون شنیدم که می گفت سپیناز تو درسهاش عالیه ☺فقط خیلی حر میزنه😂.خانوم خبر نداره که تو خونه ما چقدر با هم حرف میزنیم دورت بگردم دختر پرحرف من😍.
یکم از روزای قبل برات بنویسم ،هفته ی گذشته خاله افسر از دوشنبه مهمون خونمون بود تا جمعه و خیلی خوشحال بودی که پیشمونه و هر کس می اومد برای دیدنش میبردیش تو اتاقت و جلوش زانو میزدی و و التماس می کردی که تو رو خدا خاله رو نبرید خونتون🙏.تا بالاخره جمعه عصر اومدن دنبال خاله و بردنش همون موقع ها می دیدم که هر چی می خوری بلافاصله مسواکت و برمیداری و میری مسواک میزنی تا اینکه کاشف به عمل اومد که مشکل داری و متاسفانه ادامه پیدا کرد تا ساعت ۳(به قول خودت بامداد) ساعت ۹شب از خستگی و طبق عادت همیشگی خوابیدی نیم ساعت نشد که بیدار شدی و رفتی تو دسشتشویی و شروع کردی به شستن دهن و دندونت منم که متوجه شده بودم دندونت ناراحتت کرده شروع کردم به طبابت و هر چه که در مورد التیام می دونستم برات انجام دادم ولی به قول خودت اثری نداشت و کار به جایی رسید که آب رو توی دهنت نگه می داشتی مثل اینکه دردت کمتر می شد و ساعت ۱نشستی به نوشتن مشق برای اینکه حواست پرت بشه از درد و برای اولین بار خودت راغب بودی که بنویسی و بنویسی ولی خوب اونم فایده ای نداشت تا اینکه به ذهنم رسید شاید حمام کردن باعث آرامشت بشه بابا خواب بود از سر و صدامون بیدار شد خیلی سعی کردی تحمل کنی و گریه نکنی چون بهت گفتم باید تا صبح تحمل کنی ،می ترسیدم ببرمت کلینیک همش فکر می کردم که اگه بریم جایی دکتر خواب آلود باشه و یکم بی توجهی و داروی اشتباه یا کم و زیاد ممکنه چه عواقبی داشته باشه... مو به تنم راست می شد.خلاصه بابا گفت من می برمش دکتر ولی من گفتم من می برمش حمام بابا هم گفت میرم براش از داروخانه دارویی چیزی بگیرم که دردش ساکت بشه .تا وارد حمام شدیم زدی زیر گریه که مامان تحملم تموم شده و منم دلداریت میدادم و سعی میکردم حواست و پرت کنم و می گفتم سرت و زیر آب گرم نگه دار یکم که تو حمام موندیم دیدم گریه تموم شد و انگار آروم شدی چون دیگه حرفی از درد نزدی اومدیم بیرون ساعت از ۲گذشته بود مهات و خشک کردم بابا هم برات داروی بی حسی گرفته بود زدم به دندونت و خدا رو شکر خوابت برد و تا صبح خوابیدی ولی خدا می دونه که تا صبح چقدر بد خوابیدم و کابوس دیدم .صبح طبق معمول همیشه که میری مدرسه ساعت ۶بیدار شدم ولی تصمیم نداشتم ببرمت مدرسه چون بی خواب بودی و می خواستم اول ببرمت پیش دکتر،۸/۵زنگ زدم مطب و گفتم یه وقت اورژانسی می خوام و از اونجاییکه بیشتر دندونات (البته آسیاب ها) عصب کشی شده و می شناسنت منشی گفت اول وقت اینجا باش کارامون که کردیم ساعت ۹زدیم بیرون قبلش من با معاون صحبت کردم و اطلاع دادم که دیر میری مدرسه،از شانسمون اولین نفر بودی و بلافاصله دکتر رو دندونت کار کرد و گفت این دندون قبلا عصب کشی شده ولی امکان داره لثه آسیب دیده باشه و دلیل دردش همینه  پوسیدگی دندونت و برداشت و دوباره پر کرد و تا ۱۰ تموم شد بلافاصله اومدیم خونه یه کوچولو صبحانه خوردی و لباس مدرسه ت و پوشیدی و ۱۰/۵مدرسه بودیم .
امروزم بخاطر آلودگی هوا تعطیل بودی و فکر کردم موقعیت خوبیه برای کار کردن روی دو تا دندون باقیمونده که عصب کشی نشده ولی خیلی مطب دکتر شلوغ بود و متاسفانه نشد😔نمی خوام خدایی نکرده دوباره درد کشیدنت و ببینم .این دو تا هم عصب کشی بشه دیگه راحت میشی.راستی هنوز دنونی که افتاده بود در نیومده🤔.وقتی به دکتر گفتم گفت جای نگرانی نیست ولی اگه خواستی یه عکس از فکش بگیر و....
پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
7 آذر 98 19:10
تنت همیشه سلامت خانوم کوچولو