سپیناسپینا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

اولین سفر

1392/10/12 19:29
نویسنده : فرشته
299 بازدید
اشتراک گذاری

92/10/11 دختر قشنگم الان که دارم برات می نویسم دقیقا"یک هفته از سفرمون می گذره .اولین سفر شما قرار بود به خونه ی خدا باشه چون مامان و بابا از پارسال تا حالا اسمشون در اومده خوب پارسال که شما تو دل مامان بودی امسالم که مامان و بابا دلشون شور می زنه دخترشون هنوز یکسالش نشده سوار هواپیما بشه واسه همین یکم به تعویق انداختیم به امید خدا سال دیگه تو همین فصل میریم.

حالا بگم از مسافرت دو روزمون که بابا دوشنبه 2 دی تصمیم گرفت و روز چهارشنبه راهی چالوس شدیم و روز جمعه هم برگشتیم.روز سه شنبه مامان فقط داشت وسیله برای سپینا بر میداشت از لباس گرفته تا ظرف غذا و موادی که باهاش واسه دخملش غذا درست کنه.واسه این مسافرت کوتاه فقط سه تا کوله پشتی واسه شما بود حالا غیر از ساک غذات و رختخوابت.

رفتنا طبق معمول تو ماشین خوابیدی یه جا وایسادیم چای بخوریم بیدار شدی به قدری قیافت دیدنی بود نمی دونم تعجب بود یا خجالت یه جور بامزه ای بود سرت و انداخته بودی پایین و گاهی به ما که بیرون بودیم نگاه می کردی آخه از ماشین بیرون نیاوردیمت چون سرد بود .تو ماشین بودی وما هم از بیرون باهات حرف میزدیم.

اینجا همونجاییکه لم داده بودی به ساک غذات و ما رو از بیرون تماشا می کردی.

مامان یه لباس راحت تنت کرد چون می دونست تو ماشین می خوابی وقتی کتونی آدیداست و پات کردم  خیلی عسل شدی همش به پاهات نگاه می کردی البته هر کفش جدیدی که پات می کنم همینه ولی این کفش بیشتر توجهت رو جلب کرده بود حتی سعی می کردی پاتو می آوردی بالا که کفشت رو بکنی تو دهنت.من و بابا این کفش رو تابستان 90 از چین خریدیم .هیچوقت فکر نمی کردم صاحبش دختر خودم بشه چون وقتی دیدمش ازش خوشم اومد کوچولو و بامزه است به بابا گفتم اینو بخریم به یه بچه ای کادو می دیم ولی شد واسه سپینای خودم.

دیدی تو ماشین خوابیدی عسلم.

وقتی رسیدیم چالوس و به مکانی که قرار بود ساکن بشیم رسیدیم دختر منم بیدار شد.خیلی جای خوشگلی بود هوا هم خیلی خوب بود آفتابی بود و خنک بود.

فردای اونروز یعنی 5 دی که دختر من هشت ماهش تموم شد و نهمین ماه زندگیش شروع شد بعد از اینکه دخترم صبحانش و خورد آماده شدیم ورفتیم کنار دریا مامان داشت به دخترش دریا رو نشون میداد که دید دخترش دوباره داره چشمای خوشگلش رو می ماله و لالا داره.دخترم همونجا کلی شیر خوردو خوابیدولی قبلش چند تا عکس گرفتیم.وقتی داشتم بهت شیر میدادم خیلی سردم شده بود ولی دوست داشتم کنار دریا باشم فکر کنم یکساعتی تو بغلم خواب بودی تا برگشتیم خونه.ولی مامان حسابی یخ کرد.

نایت اسکین

 

تقدیم به سپینای عزیزم :

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنج های زندگی هم دل بست و در میان این روزها عاشقانه تر زیست.میلاد تو معراج دست های من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم.

عزیزم تولد نه ماهگیت مبارک.

عصر اونروز رفتیم تو حیاط  خیلی بزرگ و باصفا بود اونجا مرغ و خروس -میمون وسگ هم بود منم کنار اونا ازت عکس گرفتم.

پشتت قفس میمونه.

 

اینجا هم پشت سرت مرغ و خروس بودن که خیلی واضح نیست فقط واسه اینکه به یادگار بمونه که تو چه سنی واسه اولین بار از نزدیک چی دیدی چی ندیدیچشمک

اینم سپینا و درخت پرتقال که بدت نمی اومد بکنی تو دهنت.

اینم عکس خانوم مرغه که همش می اومد پشت شیشه ما هم بهش غذا می دادیم.

واسه اولین بار برگ رو لمس کردی.

سپینا جونم روی تاب.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مریم
6 بهمن 92 16:31
ددری نشی عزیز دلم
faezeh
26 اسفند 92 14:19
akh azizam kash manam bodam