سپیناسپینا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

پنج ماهگی

1392/10/15 17:34
نویسنده : فرشته
345 بازدید
اشتراک گذاری

سپینای گلم روزی که واکسن اتمام چهار ماهگی رو زدیم خاله افسر که از شب قبلش زحمت کشیده بود از تهران اومده بود صبح باهامون اومد.(همیشه خاله شمسی زحمت واکسنت و می کشه چون نه من نه بابا نمی تونیم ببینیم دخترمون از درد گریه کنه ولی این بار مسافرت بود)بعد از واکسنت هم بابا زحمت کشید ما رو گذاشت خونه خاله آخه از وقتی به دنیا اومدی مامان هیچ جا نرفته همیشه دو تایی تو خونه ایم. 

عزیز دلم این عکس بعد از واکسنته.

این عکس واسه بعد از واکسنته.

خاله مریم این عکستو خیلی دوست داره.

 

رو راکینگ چیر خاله لم می دادی یه بار هم خوابت برد.

تو این عکست تب داشتی به خاطر واکسن.

92/6/7

با کمک خاله بردمت حمام.این عکس بعد از حمامته.

اینم عکس چشمای خوشگل دختر جیگرم.قربون چشات.

92/6/7 واسه اولین بار پیاده رفتیم بیرون با خاله.یه مرکز خرید نزدیک خونشون بود رفتیم اونجا با کنجکاوی همه جارو نگاه می کردی.یه مغازه که صندل و کفش داشت اینقدر  بهش نگاه کردی که رفتیم داخلش خرید نداشتم می خواستم تماشا کنی چون خیلی رنگارنگ بود و توجهت جلب شده بود.قربونت برم اینقدر زیاد نگاه کردی که چشمای خوشگلت خسته شد و خوابت برد ما هم بلافاصله اومدیم خونه.

تا رسیدیم خونه بیدار شدی منم این عکسو ازت گرفتم. 

روز جمعه 92/6/8 خاله فائزه اومد دنبالمون رفتیم خونشون.اینجا هم تو بغلش لالا کردی.

92/6/9 سپینا فائزه و علیرضا خیلی دوستت دارن شب که خونشون خوابیدیم تا بیدار می شدی بلافاصله بالا سرت بودن .

 

 

    92/6/9    عشقم اینجاتو بغل علیرضایی رو یخچالشون میوه های آهنربایی بود خیلی خوشت اومده بود و با تعجب نگاه می کردی.

 

روز یک شنبه 92/6/10 از تهران برگشتیم.قبلا"برات نوشتم که چون داروهاتو پیدا نکردیم برگشتیم کرج چند روز بعد چون دارو می خوردی خدا رو شکر بهتر بودی و کمتر حالت به هم می خورد مامان هم به این تصور که عکاسه با کمک امین از دخملش یه عالمه عکس گرفت.

 

چون مامان همش فکر می کرد دخترش داره دندون در میاره و تصمیم داشتم واست از عکست کارت پستال درست کنم این عکس رو درست کردم البته بعدها بازم برات عکس آماده کردم واسه کارت پستال اولین دندونت.

اینم یکی دیگه.

یکی از عکس هاتو واسه تولد کتایون درست کردم واسش فرستادم.اینجابرات میذارمش.

 

تو همه ی عکس ها یا آب دهنت آویزون بود یا دستت تو دهنت منم فکر می کردم داری دندون در می آری.

 

 

92/6/16نمی دونم چجوری میتونی این شکلی بخوابی.

                                                                              92/6/16

 

 92/6/22

92/6/23 

قربونت برم اینجا وقتی دمر شدی حالت به هم خورد.

 

دختر خوشگلم این روزا صبحها تا از خواب بیدار میشی تا بهت لبخند میزنم جوابمو با خنده های شیرینت میدی خیلی عسلی و همه دوستت دارن و می گن وقتی نمی بیننت دلشون واست تنگ می شه.دیگه اینکه همش داری دست رو ملچ و ملوچ می خوری حتی دست مامانم می گیری وتا اونجا که می تونی تو دهنت فشارش می دی.

این یکی از عکسهایی که با دست مامان درگیری.

 

92/6/25با هم پیاده رفتیم مدرسه ی مامان خیلی دختر خوبی بودی تو خبابون خیلی به اطرافت توجه می کردی این اولین باری بود که تنهایی رفتیم بیرون یک ساعتی او نجا بودیم بابا اومد دنبالمون اومدیم خونه چون دخترم لالا داشت.اومدیم خونه مامان ازت چندتا عکس گرفت.

 

واسه اولین بار موهاتو بستم.

 

 

عکسهای اولین روز پاییز.

سپینا جونم مامان هم دقیقا"یه عکس با بابا بزرگ داره که همینطوریه فقط همین کاکل و وسط سرم دارم.

کلی با این بطری سرگرم بودی.

قبلا"برات نوشتم که 2 مهر برای اولین بار موهاتو کوتاه کردیم مامانم ازت یه عالمه عکس گرفت.

 

92/7/3 ظهر داشتم عوضت می کردم یه دفعه دیدم انگشت شست پاتو کردی تو دهنت نمی دونم چرا ذوق زده شدم دویدم دوربین و آوردم ازت عکس بگیرم ولی پاتو ول کردی دلم می خواست اون لحظه بخورمت اینقدر که عسل شدی.

ببین چه بلا شدی میذارمت تو تختت میله هاشو می گیری خودتو بر میگردونی.عاشقتم دختر نصفه ریزه ی خودم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)