سپیناسپینا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

سه و چهار ماهگی

1392/9/25 17:47
نویسنده : فرشته
323 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزیزم این عکس واکسن دو ماهگیته که من اصلا"میترسیدم به لباست دست بزنم همونطور که واکسنت و زدن آوردیمت خونه.

 

 

اینجا تو بغل علیرضایی پای لپ تاپ نشستید.قربون قیافه ی متفکرت انگار می خوای مساله حل میکنی. 

تاریخ عکس 92/4/8

اینم خوابیدن عسلت 92/4/9خیلی خوشگل می خوابی.

92/4/12

اینجا تو بغل بابا سیامک لم دادی.92/4/10

92/4/17

از اونجایی که تا از از کنارت بلند می شدم بیدار می شدی بهم گفتن یکی از لباساتو بذار کنار سپینا بوتواحساس می کنه می خوابه منم اینجا وقتی خوابت برد لباسمو کشیدم روت نزدیک به دو ساعتی خوابیدی ولی دیگه این اتفاق نیافتاد.چون وقتی می خوابیدی لباسمو می گرفتی دختر زبل من.

92/4/24صبح باباما رو برد خونه ی خاله شمسی اونجا اینقدر باهات بازی کردن که شبش از ساعت 12:30 تا 5:30 خوابیدی اونم بدون اینکه بیدار بشی اینقدر دلم شور می زد همش سرم و می آوردم نزدیک صورتت ببینم نفس می کشی.آخه حق داشتم دخمل من که تا الان بیشتر از 2 ساعت پشت سر هم نخوابیده بود حالا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

  

92/4/28 روز جمعه بابا داشت باهات بازی می کرد منم تند تند کارام و می کردم که صدای جیغت و شنیدم اومدم پیشتون دیدم دخملم یاد گرفته جیغ بکشه چقدر هم از صدای خودش خوشش اومده و حالا ول نمی کنه قربونش برم. 

جیگرتو با این قیافه ی متعجب 92/4/29توی همین تاریخ بردیمت پیش یه متخصص گوارش و فهمیدیم ریفلاکس داری و بهت رانیتیدین داد با اینکه تلخه اینقدر خانومی ومی خوری چون مامان هر چی که می خواد به دخترش بده اول خودش امتحان می کنه. 

 

روز 92/4/30 وقتی از خواب بیدار شدی بردت پیش بابا واسه اولین بارغلت زدی و دمر شدی.

این عکس آخرین حمام سه ماهگیته عشقم.دیروز داشتم عوضت می کردم که شروع به گریه کردی و واسه اولین بار از چشمای خوشگلت اشک اومد خیلی گریه م گرفت آخه مامان دوست نداره اشک دختر کوچولوشو ببینه.

بعد از حمام خوابیدی مامان هم طبق معمول دوربین به دست بالا سرت.

تو این روزا همش سعی می کردی غلت بزنی وقتی سرت روی بالش بود خودتو دمر می کردی.دیگه اینکه با  بابا شبا می بردیمت بیرون تاماشین حرکت می کرد می خوابیدی ما هم که قصدمون خوابوندن جنابعالی بود می اومدیم سریع خونه که تو ماشین اذیت نشی به محض رسیدن به خونه بیدار می شدی حالا باید یکساعتی بغلت می کردم راه می بردم شعر و لالایی می خوندم تا دختر گلم بخوابه.

یکی دیگه از کارایی که می کنی اینه که آب دهنت رو با صدا می دی بیرون و جلوی دهنت حباب درست می شه.فدای همه ی کارات عشقم.

عسل مامان همه می گفتن سپینا داره دندون در میاره چون هم آب دهنت همش آویزون بود هم اطراف دهنت جوش های ریز زده بود منم همش دعا می کردم راحت دندون در بیاری این عکس هم با دندونیت که همش می خوردیش ازت گرفتم.

تو این عکس اینقدر دلت می خواست گریه کنی تو بغل علیرضا بودی.

 

 

 

عاشق این مچاله نشستنتم.

 

اینجا هم که انگشت به دهن و طبق معمول متعجبی داشتی به تلویزیون نگاه می کردی.عکس هایی که تاریخش و نزدم هم تاریخ بالایی هاست.

92/5/11 این عکس :تو ماشین بودیم داشتیم می رفتیم تهران اول بیدار بودی بعد طبق معمول خوابت برد.

 وقتی از تهران برگشتیم تو حیاط بابا داشت به باغچه آب می داد دختر منم که عاشق صدای آبه تو بغل باباش با آرامش کامل لم داده.

تو این روز یعنی 13 مرداد صداهایی مثل م-مام-ماما رو می گفتی.

 

هر وقت به روی شکم می خوابیدی حالت بهم می خورد.ولی اینجا خدا رو شکر اتفاقی نیافتاد. 

 

 

92/5/19

92/5/26

این عکس و مامان تو نامزدی مهران ازت گرفت.

92/5/30

92/5/31

92/6/2

اینجا مامان خلاقیت به خرج داده با لباسهای خودش از دخش عکس گرفته.

92/6/3

به این ترتیب دختر من پنج ماهش تموم شد.هورررررررررااااااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)