سپیناسپینا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

گریه

1392/9/10 18:40
نویسنده : فرشته
291 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم اولین بار صدای گریه هاتو تو اتاق عمل شنیدم وقتی آقای دکتر شما رو به من نشون داد انگار دنیا رو به من دادن یه صورت پف آلود نمکی داشتی. نزدیک به 4 ساعت ندیدمت تا از ریکاوری مامان رو آوردن تو بخش ساعت نزدیک 3 بود وقتی شما رو آوردن دوباره می خواستی گریه کنی که به کمک خاله به شما شیر دادم با چه ولعی شیر می خوردی قربونت برم.اون دو شبی که بیمارستان بودیم از همه ی بچه ها بیشتر گریه میکردی مخصوصا"وقتی دکتر اطفال می اومد ویزیت کنه فقط سپینای من بود که جیغ می کشید و گریه می کرد مامان هم باهاش گریه می کرد.از همون موقع همش صدات تو گوشمه.

این اولین بغضته چند دقیقه ای از تولدت می گذره .بابا سیامک این عکس و گرفته بعدا"بهم گفت تو این لحظه که برای اولین بار شما رو می دیده گریه کرده.

وقتی که اومدیم خونه این گریه هاادامه داشت من فکر می کردم شاید دل درد داری بردیمت پیش دکتر گفت طبیعیه ولی شبا نه خودت خواب داشتی نه مامان وبابا هم همش صبح با سردرد بیدار می شد.تا اینکه دکترت رو عوض کردیم فهمیدیم ریفلاکس داری بهت دارو داد عزیزم از هشتادوهفتمین روز زندگیت مجبور شدم بهت دارو بدم ولی فایده نداشت.تا اینکه وقتی واکسن 4ماهگیتو زدیم رفتیم تهران یه متخصص که سر خیابون خاله اینا بود باعث شد دختر من بعد از این همه مدت که اذیت شد و شبا خوب نمی خوابید حالش روز به روز بهتر بشه.بماند که واسه گیر آوردن داروت بیچاره علیرضا زحمت کشید از شمال تاجنوب تهران و گشت گیر نیاوردیم آخر هم تو کرج پیدا کردیم .

 

حالا برات بگم از اولین باری که اشک و تو چشمای خوشگلت دیدم  92/5/1خیلی غصه خوردم دست خودم نیست اصلا"نمی تونم اشکتو ببینم از اون به بعد تا گریه میکنی سریع کنارتم که اشکت سرازیر نشه.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)