سپیناسپینا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

دی ماه ۹۸(یلدا)

یه عکس با ادیت خودت🤣. ۹۸/۱۰/۵پنج شنبه.سلام دخترم متاسفانه یه سری اتفاقات افتاده که باعث شد اینقدر دیر بیام و برات بنویسم اولین اتفاق در مورد خاله افسر که فهمیدم اوضاع خوبی نداره و دوباره باید رادیوتراپی و شیمی درمانی بشه😔.هفته ی گذشته بود که ماجرا رو فهمیدم و خیلی ناراحت شرم و چند روزی گردنم گرفته بود و دو روزی میشه که خوب شدم.امیدوارم خدا همه ی مریضها رو شفا بده🙏. دوم اینکه این هفته و هفته ی گذشته فقط دو روز رفتی مدرسه چون بخاطر آلودگی هوا😷 همش تعطیل بودی و هفته ی گذشته فقط شنبه و این هفته هم فقط یکشنبه رفتی مدرسه و بقیه ش همش خونه بودی و منم از خونه بیرون نبردمت فقط هفته گذشته رفتیم دندون پزشکی و دیروزم وقت چشم پزشکی داشتی. حالا بگم ا...
5 دی 1398

دختر باسوادم (آذر۹۸)

۹۸/۹/۶ چهارشنبه.سلام دختر قشنگم،عشق کوچولوی من،منم دوستت دارم زیبای من.خیلی از خدا ممنونم و شاکر برای داشتنت ،نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی این اولین جمله ی ابراز عشق و احساست و دیدم " مادرم دوستت دارم" یه حس خوب که باعث جمع شدن اشک تو چشمام شد از خوشحالی 🤗مخصوصا با حرفهایی که دیروز تو جلسه ی اولیای مدرسه هم از خانومتون شنیدم که می گفت سپیناز تو درسهاش عالیه ☺فقط خیلی حر میزنه😂.خانوم خبر نداره که تو خونه ما چقدر با هم حرف میزنیم دورت بگردم دختر پرحرف من😍. یکم از روزای قبل برات بنویسم ،هفته ی گذشته خاله افسر از دوشنبه مهمون خونمون بود تا جمعه و خیلی خوشحال بودی که پیشمونه و هر کس می اومد برای دیدنش میبردیش تو اتاقت و جلوش زانو میزدی و و الت...
6 آذر 1398

آبان ۹۸

۹۸/۸/۲۴جمعه.سلام دخترم امروز سومین روز تعطیلیه چون چهارشنبه مدارس تعطیل بود بخاطر آلودگی هوا و منم سعی کردم بیرون نریم و همش خونه بودیم و تا اونجاییکه حریفت شدم درسهات و تمرین کردی.چون متاسفانه اگه اصرار من نباشه خودت خیلی تمایل به تمرین نداری همش مدادرنگی هات پخشه رو زمین و در حال کشیدن نقاشی هستی🤔.البته ازت ناراضی نیستم چون از اونایی هستی که تو کلاس یاد می گیری و هر چی رو بهت می گم درست انجام میدی البته اگه حواست به درس باشه و شیطنت نکنی.تو این ماه دو تا تولد دعوت شدی که تو پارک سرپوشیده بود و اولین مهمونی بود که تنها رفتی،تولد همکلاسی هات بودو وقتی اومدیم با خاله ندا دنبال تو و پرنا گفتید که خیلی بهتون خوش گذشته امروزمدعوتی ولینمی برمت چون...
24 آبان 1398

پاییز ۹۸ ( لق شدن اولین دندون )

۹۸/۷/۱دوشنبه.یه سلام پاییزی به دختر بهاری خودم فدات بشم که راه میری تو خونه و می گی مامان خیلی هیجان زده ام ،باورم نمیشه که دارم میرم مدرسه😊.خیلی برات خوشحالم که مدرسه رو دوست داری.همین الان که دارم برات می نویسم علتش خبریه که فهمیدم 🤔الان ساعت ۸شبه چند دقیقه ی پیش رفتی مسواک بزنی که برای خواب آماده بشی ،صدام کردی که مامان داره دندونم خون میاد منم گفتم مسواکت و آروم بزن و مدتش و کوتاه ترش کن اومدی بیرون گفتی مامان چرا دندونم اینجوریه گفتم بهم نشون بده کدوم دندونته که تا دست زدم فهمیدم اولین دندونت لق شده😃 نمیدونم به چه دلیل خوشحال شدم شاید یدفعه پیش خودم فکر کردم داری بزرگ میشی 😍.الان اینقدر خوشحالی که نگو داری تو خونه غلت میزنی و میگی میشه ب...
1 مهر 1398

شهریور۹۸

۹۸/۶/۲۹جمعه.سلام جوجه ی من الان که دارم می نویسم ساعت ۹ شبه و یکساعتی میشه که خوابت برده☺ به این دلیل که فردا جشن شکوفه های شماست و رسما از دوشنبه یه کلاس اولی هستی🤗.از ماه گذشته که برات ننوشتم خیلی اتفاقات افتاده مهمترینش دوستی شما و پرناست که از این بابت خیلی خوشحالم چون تو مدرسه دیگه تنها نیستی هردوتون همکلاسی هستید و از مرداد که ما یه روز جمعه به صرف ناهار دعوتشون کردیم باغ این رفت و آمد ادامه داره و پنج شنبه شبها دور همیم و شما دو تا هم با هم وقت میگذرونید. هفته ی گذشته یکروز قبل از تاسوعا با میثم جون اینا رفتیم شمال و شب هم خانواده مهران جون بهمون اضافه شدن و ویلاشون موقعیت خوبی داشت هم به جنگل نزدیک بود هم به دریا و شما و مهراد با هم ...
29 شهريور 1398

مرداد ۹۸

۹۸/۵/۱دوشنبه.الان که دارم برات می نویسم ساعت ۱۲:۵بامداده و تازه ۵دقیقه از اتمام تیرماه میگذره😃.فقط این موقع شب اومدم برات بنویسم که خودت یاد گرفتی تنها بری حمام و بعد از چند بار نظارت و رصد کردن مامان🔍دیگه باید بگم دیروز خودت به تنهایی خودت و شستی🛁 و این هم یک قدم دیگه برای مسقل شدن👌. از تنها چیزی که ناراحتم رفتارته که یکم تندی می کنی و خیلی رو اتاقت و نظافتش حساسی و کافیه یکم فرش یا روتختیت جابجا بشه وای اونوقته که با تمام نیرویی که داری داد و فریاد می کنی 😬البته مثل همه ی چالشهایی که تا الان باهاش روبرو بودم منتظرم که این هم بگذره با امید به خدا🙏.
1 مرداد 1398

تیر ماه ۹۸

جمعه۹۸/۴/۲۸.سلام دخملی وای خدای من چقدر اینروزا هوا گرمه 😣شما هم گرمایی مدام تو حمامی یا وقتی میاییم باغ همش داری اب بازی می کنی مثل یه🦆 🤣.الانم تو باغیم و شما هم مشغول همون کاری هستی که گفتم💦. ماه گذشته خیلی ترافیک کارمون زیاد بود برای کارای ثبت نام و چشم پزشکی شما و دکتر رفتن مامان که باید میرفتیم خونه ی خاله افسر و شما رو میذاشتم اونجا تا برم دکتر ،خونه ی خاله که بودیم بهت خوش گذشت چون خاله حمیده برنامه ریزی کرده بود و شبها که خنک می شد همه با هم می رفتیم بیرون و یکی دو ساعتی بیرون بودیم و برمی گشتیم خونه .از وقتی برگشتیم هم بعضی روزها که میاییم باغ با بابا میری استخر و قراره بقیه ی آموزش شنا رو بابا بهت بده البته از آموزش عمو مسعود دوست ...
28 تير 1398

خرداد ۹۸

👆👆👆این عکس تو اردیبهشت گرفته شده این مدلی رو مبل بعد از کلی شیطنت خوابت برده بود😁. ۹۸/۳/۵ سلام مامان جونم،فرشته ی مهربونم چند روز گذشته اومدم و برات یه طومار نوشتم ولی متاسفانه ثبت نشده بود.برات نوشتم که چقدر زندگیمون به وجودت بسته ست که چقدر بدون تو تنهاییم که چقدر خوبه که هستی وقتی نیستی من و بابا مثل کلاف سر در گم هستیم و کلافه ایم.هفته ی گذشته بود که ازمون خواستی تا عصر تو مهد بمونی و بعد از اینکه زنگ زدم و از مربیت اجازه گرفتم برای خودت لباس برداشتی و منم برات خوراکی گذاشتم و با بابا از خونه رفتی بیرون من و بابا هم نزدیک ظهر بود که رفتیم باغ ولی هر دومون کسل بودیم و اعتراف کردیم که چقدر وجودمون به وجودت بسته ست و وجود سپینا در زندگیمون...
5 خرداد 1398

اردیبهشت ۹۸

۹۸/۲/۴چهارشنبه. دختر ماهم! باور کن ماه‌هاست زیباترین جملات را برای امروز کنار میگذارم، امشب اما همه ی جملات فرار کرده‌اند از شوق این شب عزیز، همین طور بی وزن و بی هوا تولدت مبارک . عزیز دلم بعد ازنزدیک به دو هفته کار بالاخره امشب تا حدودزیادی کارای جشن تولدت انجام شد،اول از همه لباس و تاج سرت بعد گیفت،وسایل تزئین(البته بگم همه رو با عشق خودم برات انجام دادم که عکساش و میزارم)،سفارش کیک و...قراره جشن تولدت هفته ی دیگه روز یکشنبه تو مهد برگزار بشه و دلم میخواد خیلی بهتون خوش بگذره.از مدیر مهد خواستم که از گروه موسیقی وقت بگیره تا اون روز کلی شاد باشید و با دوستات لذت ببری.به امید تولد ۱۲۰سالگیت نازنینم. ۹۸/۲/۲۱ شنبه.سلام خانوم زیبا تازه ،وق...
4 ارديبهشت 1398