سپیناسپینا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

سپینا تک ستاره ی آسمان زندگیم

بهار ۹۸

۹۸/۱/۸ پنج شنبه. گاهی برای زندگی کردن عجله داریم، برای تمام شدن امروز و شروع فردا و یادمان میرود زندگی همین الان است. امیدوارم از هر لحظه زندگی لذت ببرید، از پس سختی‌ها به راحتی بربیایی، و شوق و امید برای فردا داشته باشی. امیدوارم با لبخند سال کهنه را بدرقه کنی و با امید و لبخند به استقبال سال جدید بروی. لحظه لحظه زندگیت به رنگ امید و به طعم عشق 🌸🍃🌸 سال نو مبارك 🌸🍃🌸 🌿 سالى سرشار از موفقيت و پيروزى برایت آرزومندم. 🌿 سلام دختر عزیزم از خدا میخوام زمانی که داری این پست و می خونی حال دلت خوب باشه و سلامت باشی 🙏.چند روزی از سال جدید میگذره و کمتر از یکماه هم به تولد ۶سالگیت مونده،امسال به قول بابا سال استقلال شماست چون دیگه از مهرماه رسما...
8 فروردين 1398

اسفند ۹۷

دوشنبه ۹۷/۱۲/۶.سلام زیبای مادر از ظهر که از مهدت اومدی نمیزاری مامان هیچ کاری بکنه و همش داری به مامان لطف می کنی .قربون اون دل مهربونت برم فردا روز مادره و شما الان صندلی گذاشتی و داری سر ظرفشویی ظرف های ناهار و می شوری و برام بالش و پتو آوردی می گی برو استراحت کن این همه شما من و خوشحال کردی الانم نوبت منه🤗.نمی دونی با این کارات چقدر دلم داره قنج میره و به داشتنت به خودم می بالم که اینقدر حواست به همه چی هست و دختر فهمیده ای هستی و قدر کارایی که برات می کنیم و می دونی. به گفته بابا کلی برام برنامه ریزی کردی و مثل اینکه برام دستبند درست کردی و قراره برام شعر بخونی و...کلی اشک مامان و در بیاری چون چند روز پیش حواست نبود و شعر مادر و داشتی زم...
6 اسفند 1397

بهمن ماه ۹۷

سه شنبه ۹۷/۱۱/۳۰.امشب آخرین شبه بهمنه و من تونستم تو این لحظه های آخر که کمتر از ۴ساعت دیگه به پایانش مونده بیام و برات در مورد این ماه بنویسم،چون متاسفانه وبلاگت شده ماهنامه چون دیگه وقت چند بار نوشتن در ماه و ندارم 😯.تو این ماه یه کار خیلی بزرگ و همکاری کردی و موفق به انجامش شدیم اونم شستشوی گوشهات بود که برای اولین بار بود که انجام میدادیم و خیلی استرس داشتم چون تو تابستون هم یکبار سعی کردم ولی خیلی بی تابی کردی و راضی نمی شدی که قطره بریزی چون گوشهات کیپ میشد و خونه رو میذاشتی رو سرت و این شد که تا به الان طول کشید .علت شستشو هم بنا به تشخیص دکتر بود و تو دو روز انجام شد یکی ۱۹بهمن و اون یکی ۲۱بهمن و این غول از جلومون برداشته شد😊. خیلی و...
30 بهمن 1397

دی ماه۹۷

۹۷/۱۰/۲۹ شنبه.سلام دختر قشنگم حدود یکماه و نیمی میشه که برات ننوشتم از آخرین باری که برات نوشتم گفتم که برای اردکت غذا درست می کنی هنوز ادامه داره و هر چیزی رو که می بینی با قیچی ریز می کنی و به قول خودت آشغال پلو درست میکنی🤣 .خلاصه که تمیز کردن خونه شده کار هر روز مامان اگه قبلا چند روز یه بار جارو می کشیدم الان باید هر روز این کار و انجام بدم😥.تو این مدت شب یلدا رو در پیش داشتیم که برنامه مون با خاله شیما و عمو علی بود و از عصربرای شام رفتیم بیرون و عمو علی هم زحمت کشید باهات کلی بازی کرد و این شب و برات دلچسب تر کرد و تا آخر شب می گفتی مامان خیلی خوش گذشت من فکر نمی کردم عمو علی اینجوری باشه😊.از اتفاقای دیگه که یادم اومد نامزدی امیر بهادر ...
29 دی 1397

آبان و آذر ۹۷

۹۷/۹/۱۰ شنبه .سلام گل دخترم الان که دارم می نویسم یک ساعتی شده که خوابیدی البته امشب یکم دیر خوابیدی ولی چون صبح باید بیدار بشی معمولا۹ ،۹/۵ می خوابی . سپینا جونم این روزا ماشالا خیلی انرژی داری و بریز و بپاشت خیلی زیاد شده البته خودت هم کمک می کنی ها ولی خوب بیشتر سعی میکنی اتاق خودت و مرتب کنی اگه جای دیگه رو بهم بریزی خیلی اهمیت نمیدی😮.الان دو سه هفته ای می شه واسه خودت تو سالن چادر زدی اومدی پیک نیک😀 و اطراف چادر به قول خودت سطل زُواله ( سطل زباله )گذاشتی و استخر و حیاط و...درست کردی و وقتی می گم دیگه جمعش کن می گی نه مامان خونه ی اردکمه🦆 ،حالا این که چیزی نیست تازه براش غذا هم درست می کنی ،بگو باچی؟؟😣با هر چیزی که بتونی چه با دست چه با ...
11 آذر 1397

پرحرفی😀

۹۷/۷/۱۰ سه شنبه.سلام مامان جونم امشب اومدم برات موردی رو بنویسم که من و یاد زمانی که خودم کلاس پنجم ابتدایی بودم انداخت. امروز عصر طبق معمول سه سنبه ها که کلاس زبان داری بردمت کلاس و نشستم تا تموم بشه که با هم برگردیم چون خیلی خسته بودم ( از صبح رفته بودم بهشت زهرا تشییع جنازه ی آقا حقیقت خدا بیامرز😔 )وقتی کلاستون تموم شد به قول خودت تیچرتون به من و مامان النا ( هم کلاسیت ) گفت سر کلاس شیطنت می کنید و حرف می زنید ولی با این وجود خیلی خوب و عالی درس رو یاد می گیرید و از ما خواست باهاتون صحبت کنیم. منم وقتی ابتدایی بودم سر کلاس معلمم دفترم و خواست وقتی دادم بهش بهم یه صفر داد با توجه به اینکه شاگرد ممتاز بودم و زیرش نوشت به علت پرحرفی🤣.امروز ...
10 مهر 1397

مهر ۹۷

۹۷/۷/۷ سلام عزیز دلم، برای سومین باره که دارم برات می نویسم آخه چند بار اومدم خاطرات سفر و .‌..نوشتم ولی همه ش پاک شد😐. امروز اول از مدرسه رفتنت می نویسم بعد از سفرمون که بعد از کلی فکر کردن بین انتخاب مدرسه یا مهد برای پیش دبستانیت به این نتیجه رسیدم که امسالم بری مهد بهتره هر چقدر دیرتر وارد محیط مدرسه بشی بهتره این عکس هم برای روز اول مهره که داشتیم با بابا می بردیمت مهد البته جلوی شما اسمش مدرسه ست چون می گی من بچه نیستم که برم مهد😊. با اینکه از روز اول خیلی با میل نرفتی مثل پارسال ولی حرفی هم نمیزنی که دوست نداشته باشی بری و خودت و مکلف می دونی که باید بری امروزم که جشن روز بازگشایی بود و خیلی خوشحال برگشتی و شنگول بودی🤗. الان متاسفانه...
7 مهر 1397

مرداد ۹۷

شنبه ۹۷/۵/۶ .سلام عزیز دلم امیدوارم الان که داری این متن و می خونی کلی دلت شاد باشه و هیچ غصه ای نداشته باشی. امروز رفته بودی استخر یعنی اولین جلسه ی آموزشیت بود و خیلی خوشت اومده بود و بطور خصوصی آموزش دیدی ولی ظاهرا خوب همکاری نکردی و مربی خواسته بود بری زیر آب نرفته بودی🤔.الانم له و مچاله البته خودم و می گم برگشتیم خونه چون هوا هم حسابی گرمه و دیگه رمقی نمی مونه واسه آدم تازه برقها هم هر روز قطع می شه و از اون نظر هم مشکل داریم... بگذریم،پنج شنبه ی گذشته یعنی ۴مرداد تولد آندیا بود و حسابی سرگرم این موضوع بودی و برنامه ریزی می کردی که چی بپوشی لباس عصر،لباس شب،لباس آخر شب😁 و این شد که مامان برات ۳ دست لباس آماده کرد.البته یه دستش و با ...
6 مرداد 1397

تیر ماه ۹۷

۹۷/۴/۴سلام عزیزم .روزهای گرم تابستون از راه رسید و شما هم سرگرم کلاس زبان و از اول هفته هم مهدت هستی .امروز بعد از مدتها تو خونه تنها بودم و تونستم یکم از کارام و انجام بدم ولی قراره فعلا شما خبر نداشته باشی چون اگه بدونی من خونه ام ممکنه نری چون خیلی با اعتراض میری ولی وقتی میام دنبالت مثل امروز می گی چرا زودمدی دنبالم البته قراره ۳روز در هفته فقط بری و دو روز بعدم که کلاس زبان داری نخواستم بری که خسته نشی. این روزا فکرم درگیره ثبت نامته نمی دونم کجا ثبت نامت کنم برای پیش دبستانی ، با توجه به اتفاقاتی که متاسفانه اخیرا داریم می شنویم و شاهدش هستیم دیگه بیشتر امنیتت برامون مهمه تا آموزش ،و خودم بیشتر نظرم اینه که تو مهد این دوره رو بگذرونی و...
4 تير 1397